و سکوت قویترین نعره من بود در شب درد

سرشار از حرفهای نگفته

گرد و غبار کفشهایشان بر دوشم سنگینی میکند

دیگر حالم از لبخند دروغینشان به هم میخورد، از این نقاب و آرایششان

ای کاش باران می بارید

باران می بارید و می شست چهره دروغینشان را

باران می بارید و می شست خاک باغچه را

تا جدا شوند بی ریشگان و تازه به دوران رسیدگان،از آنها که ریشه در اعماق خاک دارند

و من میخواندم

دوباره بارش باران ، دوباره غرش رعد

دوباره گریه ابر و طراوت تن برگ

ای کاش باران می بارید.