چی بگم؟چی دارم که بگم؟
تعجب نکنین چرا انقدر زود آپ کردم به یه دوست قول داده بودم یه چیزی تو وبلاگم واسش بنویسم ولی مغزم
انقدر درگیره که هیچ چیز به ذهنم نمیرسه، دارم کلافه میشم ، بهتر بگم دارم دیوونه میشم ،
شاید بهم بخندین ، نمیدونم شاعرش کیه ولی پنج ساعته هر چی فکر میکنم فقط این تیکه شعر یادم میاد:
چه بگویم به تو ای رفته ز دست
شدم از مستی چشمان تو مست
شده ام سنگ پرست
مرگ بر آنکه دلش را به دل سنگ تو بست
چقدر با حال امشب من جوره این شعر!
واقعا متاسفم، برای خودم ، برای ....
+ نوشته شده در یکشنبه هفتم مهر ۱۳۸۷ ساعت 21:45 توسط محمد مهدی صدری
|